گروه جهاد و مقاومت مشرق - تصویر مردی استوار با یک دست که قرآن میخواند، فرماندهای دلیر که با یک دست میکروفن را گرفته و برای نیروهایش سخنرانی میکند از ماندگارترین صحنههای دفاع مقدس است. شهید حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امامحسین(ع) همانند یک بسیجی شجاع جنگید و با اخلاص تمام نیروهایش را هدایت کرد. شهید خرازی اسفند ماه و در جریان عملیات خیبر جانباز شد و یک دستش را از دست داد و در هشتم اسفند 1365 در جریان عملیات کربلای5 به شهادت رسید. به مناسبت سالروز شهادت این سردار بزرگ، با اسدالله احمدی که در دو عملیات بزرگ دفاع مقدس راوی شهید خرازی بودند، گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
آشنایی شما با شهید خرازی به دفاع مقدس برمیگردد یا قبل از شروع جنگ ایشان را میشناختید؟
من با شهید خرازی زمان جبهه و جنگ آشنا شدم. از زمان عملیات فتحالمبین من راوی ایشان شدم، از همانجا اسمشان را شنیدم و خودشان را دیدم. در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس توفیق داشتم تا در کنارشان باشم. بعد از این دو عملیات هم شهید خرازی را میدیدم ولی در این دو عملیات به طور خاص در کنارشان بودم.
درباره شهید حاج حسین خرازی بیشتر بخوانیم:
قهرمانان اسفند از دید محسن رضایی+ عکس
روایتی از محبوبیت سرباز خمینی در لشکر امام حسین(ع)
«شهید خرازی» در تمام منصبها خودش بود
فرماندهان شهید دفاع مقدس بهترین الگو برای معرفی به مردم و مدیران هستند. شهید خرازی در سادهزیستی و مسئولیتپذیری چطور آدمی بودند و چگونه رفتار میکردند؟
بیشتر شهدا با وجود تفاوتها، ویژگیهای نزدیک به هم زیادی داشتند. در مقطعی که بنده کنار شهید خرازی بودم، ایشان را یک انسان کمتوقع و پرکار دیدم. یکی از ویژگیهایی که بیشتر فرماندهان از جمله ایشان داشتند، بیشتر عمل کردن و کمتر حرف زدن بود. برخلاف چیزی که امروز شاهد هستیم و بیشتر مسئولان حرفهای خوب زیاد میزنند و کمتر عمل میکنند، فرماندهان بزرگ دفاع مقدس بیشتر به چیزی که اعتقاد داشتند عمل میکردند. آن زمان اصلاً بحث مالی مطرح نبود. سختی تجسم دوره هشت سال دفاع مقدس در همین است که چطور انسانهایی در یک شرایط خاص با کمترین امکانات جنگی و دست خالی جنگیدند.شاید ترسیم چنین شرایطی برای انسانهای امروزی سخت باشد. جالب است بدانید یکی از مواردی که فرماندهان، رزمندگان را تهدید میکردند مربوط به شرکت ندادن آنها در عملیاتها بود. این نکته بسیار زیبایی است. معمولاً در ارتشهای دنیا هر کسی سعی میکند خودش را از میدان خطر دور کند ولی ما موارد متعددی را داشتیم که رزمندگان و فرماندهان از اینکه در عملیات شرکت نکنند ناراحت میشدند و اگر یک روز فرماندهای میخواست زیرمجموعهاش را تهدید کند، آنها را از شرکت در عملیاتها منع میکرد. شهید خرازی را من یک انسان ساده، بدون تکلف و مخلص دیدم. متأسفانه امروز برخی نتوانستهاند بین توکل و تلاش ارتباط درستی برقرار کنند ولی شهید خرازی و مجموعهشان کاملاً توانسته بودند این ارتباط را به وجود بیاورند و حفظ کنند. آنها همه تلاش خودشان را انجام میدادند و در عین حال توکل هم میکردند. یعنی طوری نبود که یک جا سستی و تنبلی کنند و بعد به قضا و قدر بسپارند. ما امروز شیپور را از دهان گشادش میزنیم و به خاطر همین جواب نمیگیریم. شهید مطهری میفرمایند گوش و زبان بس است و چیزی که امروز زیاد داریم حرف زدن و شنیدن است و متأسفانه عمل نیست. در عملیات فتحالمبین وقتی دوستان به مشکل برخوردند قرار بود روز قبل عملیات به شناسایی بروند که با اعتقاد زیادی دعای «وجعلنا» را میخواندند و میرفتند و موفق هم بودند.
شما خودتان از نسل همین رزمندگان هستید و به نظرتان این منش و روش از کجا میآمد؟
در آن مقطع تاریخی عملکردها بود که افراد را نشان میداد. اگر فردی در بروز استعدادها و شجاعت قوی عمل میکرد وقتی در یک جمع قرار میگرفت بدون هیچ منیتی با احساس مسئولیت بالا سعی میکرد به مجموعه خدمت کند. فرماندهان هم وقتی میدیدند این شخص چنین توانمندیهایی دارد با آغوش باز او را میپذیرفتند. رابطه بین فرمانده و نیروهایش از بالا به پایین نبود بلکه بر اساس محبت و باور قلبی بود. ما در مجموعه نیروهای مردمی و سپاه این روحیه را به خوبی میدیدیم. تبعیت، عشق و علاقه فرمانده و نیروها را شاهد بودیم.
خودم با چشمانم رابطه شهید خرازی و کادرهای تیپ را میدیدم. قدرت یگانها عمدتاً به فرماندهشان است و میدیدیم وقتی فرماندهان شهید میشدند شوک بزرگی به نیروها وارد میشد. مثلاً وقتی حاج احمد و شهید همت از یگان خارج شدند یگان با افت شدیدی مواجه شد. این به خاطر رابطه مجموعه با فرماندهی بود. بارها دیده بودم شهید خرازی احساس میکرد برخی همکارانش در تیپ از وظایفشان کوتاهی کردهاند و هنگامی که با توپ و تشر صحبت میکرد، آنها با جان و دل میپذیرفتند. وقتی ایشان دستور میداد همان باور، اعتماد و محبت سبب میشد آنها فرمان را با جان و دل اجرا کنند. وقتی فرمانی از سوی شهید خرازی صادر میشد برای نیروها در حکم فرمان حضرت امام بود و رزمندگان هر کاری میکردند تا آن دستور را به نحو احسن انجام دهند. من بارها و بارها این موضوع را مشاهده کردم. برای مثال وقتی برای نیروهای اطلاعات فرمان شناسایی منطقه میآمد، اصلاً بحث خطرات مطرح نبود و جان اولویت دوم نیروها بود. اولویت اول اجرای مأموریت و وظیفه بود.
یکی از خاطراتم به عملیات بیتالمقدس برمیگردد. یکی از یگانهایی که محاصره خرمشهر را کامل کرد تیپ 14 امام حسین(ع) بود. یکی از فرمانده گردانها اعلام کرد که نیروهایمان به اروند رسیدهاند. معنای این حرف محاصره خرمشهر بود. شهید خرازی گفت: شما خودت رفتی یا بچهها گفتهاند؟ گفت: بچهها گفتهاند. شهید خرازی گفت: خودت برو و ببین نیروها رسیدهاند یا نه.
فکر کنم شهید موحددوست بود و بعد از 40 دقیقه که تماس برقرار شد، گفت: خودم رفتم و با آب اروند وضو گرفتم. رابطهها بر اساس محبت از سطوح پایین بود و تا بالا میآمد. مثلاً همانطور که یک بسیجی فرمانده تیپ گردانش را دوست داشت این فرماندهان هم برای حفظ نیروهایشان احساس مسئولیت زیادی میکردند. یکی از فرمانده لشکرها در عملیات والفجر8 چون غواصها حضور داشتند دستور داد عسل خریدند تا نیروهایی که داخل آب میروند رطوبت آب به سلامتیشان آسیب نزند. در یکی از عملیاتها وقتی یکی از یگانهای تیپ شهید خرازی تعدادی شهید و مجروح داد اخمهایشان درهم رفت و ناراحتی از چهرهشان میبارید. اینها همه از خلوص افراد میآمد.
شهید خرازی در صحبتهایشان بیشتر روی چه موضوعاتی تأکید داشتند و نبوغ نظامی و فرماندهیشان در عین رفاقت با نیروها به چه شکل بود؟
قاطعیت و صلابت در عین لبخندهای همیشگی و فرماندهی بر قلبها را داشتند. ایشان روی خلوص نیت تأکید داشتند. من فکر میکنم امروزه یکی از معضلاتی که مسئولان ما با آن دست به گریبانند خدشهدار شدن خلوص و ضعیف شدن تقواست. فیلمی از شهید خرازی مربوط به عملیات والفجر8 دیدم که با غواصها صحبت میکند و به خاطر غافلگیری دشمن تأکید دارد اگر زخمی هم شدید سروصدا نکنید. بعد میگوید اگر هم زخمی شوید درد ندارد و به دست خودش اشاره میکند و ادامه میدهد زمانی که مجروح شدم درد احساس نمیکردم. بعد بلافاصله توبه میکند و میگوید ریا شد. شاید در آن لحظه به ذهنش خطور کرده تا خودش را مثال بزند و سریع از بابت این کارش ناراحت میشود. یا در عملیات فتحالمبین اتفاقی افتاد و قرار شد عملیات یک شب عقب بیفتد و نیروها پای کار رفته بودند. ایشان بین راه دستور داد عقب بیایند و در آن لحظه برای آرامش خودش شروع به خواندن آیتالکرسی کرد. در بین نیروهای نظامی چنین مسائلی مرسوم نیست و فقط دستورات خشک نظامی وجود دارد.
چرا این مسائل امروز برای ما دست نیافتنی است؟
مشکل امروز ما در جامعه این است که در عمل باور قلبی نداریم. اگر کاری را برای خدا کردیم حتماً نتیجه میدهد. تحمل رزمندگان در جنگ، تحمل اسرا در اسارت یا تحمل زندان برای مبارزان مخالف شاه در قبل از انقلاب با توکل به خدا صورت گرفت. با اراده خالص جلو آمدند و خدا هم توان برای مقاومت را در وجودشان گذاشت. وگرنه خیلی از منافقین که در عملیات مرصاد دستگیر شدند با کوچکترین حرکتی بریدند و همه را لو دادند. آقای اصفهانی ترانهای با این مضمون میخواند: «جماعت یک دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن/ برید از اونا بپرسید که شنیدهها رو دیدن» که خیلی آن را دوست دارم. متأسفانه گاهی در حوزه دفاع مقدس تحریفهایی صورت میگیرد و باعث میشود جوانان حرف راست را هم باور نکنند. چند روز پیش عکسی از شهید مهدی باکری در تلگرام دیدم. چهرهای خاکی و خسته و نشسته و در همان نگاه اول اگر کسی نشناسد نمیفهمد او فرمانده لشکر است. مسائل جنگ را متأسفانه یکسری از راویان با اغراق و شکل دیگری بیان کردند و باور اتفاقات را برای مردم کم کردند. در صورتیکه اصلاً نیازی به تحریف نیست و دفاع مقدس مثل یک گنج پربار است که در هر لحظهاش دهها نکته نهفته است. در جنگ بچهها عملیات انجام میدادند و اگر مشکلی پیش میآمد میفهمیدند از کجا ضربه خوردهاند و سریع جبران میکردند. به خاطر همین روزهای اول جنگ کسانی که کوچکترین اطلاعاتی از مسائل نظامی نداشتند جزو بهترین طراحان عملیاتها شدند اما در روایتگری به این شکل نبود و پس از گذشت زمان حرفها هم بال و پر گرفتند و این قسمت بیشترین ضربه را به شهدا و رزمندگان زد.
در پایان از ارادت شهید حسین خرازی به امام خمینی و شهدا بگویید.
نسبت به امام و شهدا ارادت ویژه و خاصی داشتند. در والفجر4 راوی ایشان کس دیگری بود و تعریف میکرد تعدادی از بچههای اطلاعات لشکر به منطقه کوهستانی میروند و گویا حین مأموریت به شهادت میرسند. ایشان از شهادت نیروهایش خیلی اذیت شد و تا چندین روز خیلی گرفته و ناراحت بود. شهید خرازی در یکی از سخنرانیهایشان میفرمایند:«همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.» خودشان هم با اینکه در جریان عملیات خیبر یک دستش را از دست میدهد و جانباز میشود ولی این جانبازی کوچکترین خللی بر مسئولیتپذیری و جنگیدنشان وارد نکرد.
منبع: روزنامه جوان